هیچگاه ندونستم که گرفتار چی بود..چون تنها در روزهای ابری می تونستم باهاش گپ بزنم.
اگه بارون میومد که دیگه بسیار مهربون میشد و با آرامش ویژه ایی به من یکسره نگاه میکرد.
همون دمها بود که من اندک اندک میرستم و بیش از پیش بهش نزدیک میشدم.
چشم براه بودم فرگرد برف برسه..تا بیشتر رویش کنم و بهش برسم.
و همه چیز با اومدن زمستون و نیومدن برف و بارون و رفتن ابرها نابود شد.
دیگه نتونستم باهاش گفتگو کنم..چون میدونستم که با ابرها رفته...
خواستم با نوشتن این آهنگ اون دمها رو از دیدگاه خودم آزادانه در پندارم براش بگم.
آهنگ ابراز عشق به زن افسرده