کورش عروج

آشنایی با سبک ژرف گرایی و آثار نقاشی،موسیقی،عکس،ویدیو،کتاب آموزشی و پندارهای کورش عروج

کورش عروج

آشنایی با سبک ژرف گرایی و آثار نقاشی،موسیقی،عکس،ویدیو،کتاب آموزشی و پندارهای کورش عروج

 

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ 

بنام خداوند بخشنده مهربان

یا مُبَدّلَ السَیّئات بالحَسَنات اِغفِر لِهذا بحَقِّ الحُسَین (علیه السلام)

 

 

بنام هست و نیستِ بود و نابود

بنام آنکه بی کیهان همی بود

برای هر چه نابودش شود بود

برای مادرم چون مادرم بود

برای کوهسار و دشت و دریا

برای جنگل و یک مرد تنها

برای زن زبانم نیک گردید

جهانی در نبودش نیست گردید

برای این و آن گویم فراوان

که شاید بشنود هر گوش نادان

چنین گفتیم و گویند از پس ما

برای ما نگفت آن مرد تنها

 

* * *
پر ز پندار تو ام
راه گشا ای همه راه

دریافت فایل صوتی

* * *

براستی که بسی زیباست قرآن ظاهرش
هم بسی ژرف است قرآن باطنش
در شگفتیها و اسرار نهانش هیچ پایانی که نیست
جز به قرآن رفع نخواهد شد همه تاریک بودنهای جهل

 

* * *

ای خدای خوب من

همه خوبیها از تو هست و..

همه بدیها از من

 

* * *

خدایا

تو دانی در نهانم هر چه دارم

بپوشانی گناهم از تو خواهم

ببخشی هر چه بد کردم به خویشم

من از خود بی خودم دانی که هیچم

همی خواهم که هر دم با تو باشم

چنین دانم که من بی تو نباشم

 

* * *

چون تو آیی همه خوبان جهان شاد شوند

 

* * *

هر که را افراط باشد در امور
پس نکوهش بایدش بر او ضرور
جز که افراطی شود در کار نیک
هر چه نیکی هم کند باشد چه نیک

 

* * *

گفت مولا این چنین با ما که باشد یک ملک آن خدا
می زند بانگی به هر روز این سخن
پس بزایید از برای مردن و گرد آورید
هر چه دارید میرود سوی فنا
پس بسازید و بدانید میشود ویران همی  

 

* * *

روزه واجب کرد خداوند جهان
تا بیازماید به آن اخلاص خلق

* * *

این است یک نشانه

از عقل کم در انسان
آنکس که میکند فخر

بر خود و میفروشد

 

* * *

این تلاش باشد همیشه بدترین
گر کسی انداخت جدایی در میان هر دو دوست

 

* * *

هر که بشناسد خدا او میشود
گفتار و کردارش همه خواهان حق
هر کسی دنیا شناسد پس رهایش میکند

 

* * *

آنکه از تو می پذیرد بخششی
یاری تو کرده در بخشندگی

 

* * *

بیش نباشد اجر آنکه با جهاد راه حق هم شد شهید
از کسی که قدرتی دارد برای هر گناه 
لیک او خود را نگه دارد ز انجام گناه
گویی آن انسان که پاک است دامنش
یک فرشته باشد از انبوهشان 

 

* * *

هر کجا حکمت بیافتی پس فراگیرش که باشد مومنان را گمشده هر حکمتی

 

* * *

حکمرانان گر ز اموال مسلمانان ببخشند نابجا باشد خیانت با ستم

 

* * *

هر که باطل را کند یاری به حق کرده ستم

 

* * *

پذیرا باش پوزش از برادر گر که او عذری نداشت
و ز برای آن خطایش هم تو یک عذری تراش

 

* * *

همنشین بد بُوَد یک پاره از آتش

 

* * *

میکند بر تو هویدا روزگار
آنچه بوده رازهایی در نهان

 

* * *

کردگار مهربان بخشد به هر کس این جهان
بیگمان هم دین خود را میدهد تنها به دوست

 

* * *

آن زمانی که ستم بر حق شود چیره و بیش
پس برای هیچکس جایز نباشد این گمان
نیک پنداری و نیکی در گمان دیگران
تا شود آگه به نیکی از همه پندار او

 

* * *

هر نفسی ز آدمی باشد چو گامی سوی مرگ

 

* * *

هر که با پیوند نیکش در پی خوشنودی خالق بُود
رفت و آمد هم کند با بستگانش خوب و نیک
پس خداوند در قیامت سربلندش میکند

 

* * *

عدالت هست گواراتر ز آبی که شخصی تشنه کام باشد و نوشد

 

* * *

از خصلت انبیاست پاک و تمیز بودن

 

* * *

سخن گر بُوَد نیک فراگیر ز هر کس
هر چند که گوینده به آن هیچ ندارد عملی

 

* * *

 

ای امیر مومنان خورشید جان هر جهان

ما به عشقت تا ابد گوییم یا مولا علی

* * *

 

حضرت زینب شبیه این سخن گفت:
 ای همه خوبان بهوش
هر که را بر مهر آل پاک احمد بود و مرد
او شهید است و شهید است و شهید

 

* * *

شهادت اجر خوبان جهان است

خدایا اجر این خوبان بیفزا

 

* * *

هر چه تو خواهی از جهان نمیشود ز حق نهان

 

* * *

با تو گویم هر چه گویند آن مگو

چون تو گفتی هر چه خواهی راستگو

پس چنین گویم که هستم ناسپاس

هر چه گویم کی کنم مهرت سپاس

 

* * *

برخیزم و با نام تو دیدار کنم

با هر چه که با یاد تو بیدار شده

 

* * *

نماز نیاز من شده

خوشم که ناز تو کشم

همین که جان من شود

جدا ز خواه ناخوشم

به مهر تو تهی شوم

ز هر چه بی تو میشوم

 

* * *

 

خدایا و خداوندا و ای خوب
ز تو باشد برای من همه خوب
ندانم از برایم چیست هر خوب
بدانم هر چه خواهی تو همه خوب

 

* * *

جانم ز خاک برگیر

چون تن توان ندارد

تا بار بندگی را

نیکو نگه بدارد

 

* * *
 

چون تو هستی همه هستِ جهان با ما هست

نیک نگر بر همه هستی که همه بی ما هست


* * *

از آن تو ام کیش منی ای همه پندار

نابود تو ام بود منی آگه بیدار

 

* * *

نمیدانم خدا من را چه داند

اگر بنده بداند بهترین است

 

* * *

چون به نادانی  خود از تو همی آگاهم

پس برآنم که ز خود خام نگویم از تو

 

* * *

 

درد من نیست نباشم تنها

چون تو هستی همی ای یکتا

 

* * *

با یاری کردگار یکتا

هر دم برویم به سوی الله

آن دم که دگر دمی نباشد

ما را ره آن یگانه باشد

 

* * *

نباشد از دلم برون

مهر تو ای نیاز من

 

* * *

یک بار مرا با رخ خود بی خودِ خود کن

دیگر پس بی خود شدنم خود به چه خواهم

چون با رخ پُر شید تو هر شبم شود روز

در روز تو خورشید شوم باز نهانم

 

* * *

بسی افسرده از این رنج درونم که چرا نیست مرا خواهش پیوسته ز یکتای جهان

 

* * *

بس که تو میبری رنج ز این همه درد نهان

بهتر این است هویدا کنی اسرار جهان

گر به من گفتی و آزاد شدی از غم دل

شوخی این سخنم در پی شادی تو بود

 

* * *

درود ای مهربان بانوی پنهان

نباشد این جهان از آن خوبان

بسان حضرت زهرا ملولیم

ز دنیای پلید بد سرشتان

جهان نیک ما حق است و مولا

در او دارد ولایت از سر و پا

* * *

کرانمندم به بیکران پندارهایم

 

* * *

برنگیرم ز جهان هر چه دلم خواست به شور

این جهان میگذرد...میگذرم از گذرش

 

* * *

تو با جان منی جان بی تو هرگز

نباشد در جهان میلش به بودن

 

* * *

 

هر چند مرا رفتن تو هست گران

چون خواست خدا هست نباشم نگران

 

* * *

خود به خودی نیست و خود به خداست

همیشه واگذر است خودی به خدا

 

* * *

ستایش میکنم هر دم تو را پاک

تو ای هستی ده و روشنگر خاک

 

* * *

گفت دلم تو را درود

همین که جان چنین سرود

رها شدی ز رنج خاک

به مهر کردگار پاک

 

* * *

 

ناخوشی های جهان میگذرد نیک نگر تا فردا

خوش به نوروز نگر میگذرد سختی ها

 

* * *

چون ما نکنیم درآمدی از دگران

پس خسرو بی چیز جهان خردیم

 

* * *

مهربانید که با مهر مرا میخوانید
ور نه در ما چه نشانیست ز مهر

 

* * *

گر عبادتهای خود خالص کنی
پاکی اندر کار خود وارد کنی
از برای ایزد سبحان کنی
پس کند تقدیر تو ایزد به نیک
مصلحتهای تو باشد پر ز نیک
برکتی هم میدهد آن هم ز نیک

 

* * *

ای خدا ما را به خوشنودی آنچه حکم توست مجبور کن

 

* * *

خدایا

زیر بار گناهانم خرد شدم، تنها تو توانایی بر جمع کردنم...

مرا جمع بفرما توانا

 

* * *

هر چیز که در بود و نبود است

از مهر همان یک همه بود است

این بود و نبود ما چه خوب است

چون اوست که بود است و همه اوست

 

* * *

پر ز پندار تو ام

خواهش بی پایانم

تو مرا باش...

دگر من به چه کارم باشد

 

* * *

بهترین خواهش من باشد این

ای خدا خواه تو را خواهانم

پس جهان بد گذرد بر من نادان یا خوش

بد و خوبش همه را مهر خدا میخوانم

 

* * *

خداوندا ندانم چاره ام چیست

مرا چاره تو دانی خاکسارم

بسی نادانم اندر روزگارم

تو دانی من چه نادانم ز خواهم

 

* * *

خواهم مرا گذاری در بیکران مهرت

دورم کنی ز خشمت چون ناتوان و زارم

گر روز و شب نباشم اندر نیایش تو

دانم که بی نیازی خواهم نوازش تو

 

* * *

دانم که بدانی به دلم مهر تو هر روز فزون شد

یاد تو به سر دارم و جان نام تو را میدهد آواز

هر دم که سپاس تو گزارم گذرم از ره اندوه

خواهم که به خواه تو شوم شاد ز اندوه

 

* * *

 

چه گویم از شما آه ای شهیدان
شما در این جهان از جان گذشتید
چه اندک بینم و سطحی نگر من
بسان قطره ام در وصف دریا
ببخشید این حقیر بی خرد را
شما دست خدا هستید و رحمت

 

* * *

از عالم ذر در پی پیوستِ تو بودم
بگذشت جهانم تو بدان مرد تو بودم

 

* * *

مرد مرد برای آن زن که زنده شد

 

* * *

اکنون که مرا دست تو بسیار خوش است

مهربان...

باش و نوازشگر اندوهم شو

 

* * *

روزگار تو و من بی تو و بی من بگذشت

آنچه هرگز نگذشت درد جدا ماندن بود

 

* * *

نوروز همی شود همان هر شب ما

گر با تو شویم ذوب به هر دم به خدا

 

* * *

دانی نبودن تو بر من چه ناگوار است

این درد بی سرانجام با تو رسد به فرجام

 

* * *

 

تو ژرف نگر در دل من ای مه تابان
این شید شهید است نه خورشید و ستاره 
این شور شهید است نه هر فتنه و آشوب

 

* * *

تو خواهی من به راه مهر تو

دل ببندم جان سپارم چون منم از آن تو

خوش سپردم هر خواهی از دل و جانم به تو

 

* * *

هر آنچه شور ناروا

به خاک من نشسته بود

به نام تو دمی برفت

مگر دمی که بی تو رفت

دوباره شور ناروا

به خاک من نشست و من

شدم به ناروا دمی

چه شوره زار بیخودی

دمی شدم برای خود

دوباره ناروا به شور

 

* * *

مادرم شید خدا را به دل اندوخته بود

‏دل او روشن از این خاک برفت

‏درگذشت و به دلم شید خداوند سپرد

‏روشن اکنون دل من هست ندانم چه خوشم

 

* * *

ای که میدانی زمان خواهد گذشت
پس چرا بیکاری و درگیر خواب
گر کنون خوبی و آرامی ز تن
ای تو پاکِ مهربان بر هم بزن
بازی آن اهرمن  در جان و تن
تنبلی را خوش نیاید کردگار
پس برون کن از خودت سختی کار

 

* * *

خوانم تو را به آهی

هر دم دلم ندارد

دردی برای درمان

آه ای شکوه این آه

دل را به تو سپارم

تا پر کنی ز آهت

دردت به دل نشیند

درمان دگر نخواهم

 

* * *

نیست مرا جدا ز تو

ز هر دمی که میرود

به سوی مهر پاک تو

 

* * *

اندوه جاودانی

دانم که تو بدانی

من را به خود کشیده

دستان سرد و نرمش

 

* * *

 

آنرا که تو را در بر خود خواهد داشت

خسته از جنگ جهان نتوان شد

 

* * *

گر شود آنچه تو خواهی در دمی

دیگران نیز به هر خواهش خود زود رسند

پس نبینی یک دمی از بودن

 

* * *

بدانم بهترین خواهی برایم

هر آنچه دادی و گیری ز جانم

 

* * *

نشد مرا برای تو

کمی نگاه مهربان

ز تو برای من بماند

همیشه یاد مهربان

 

* * *

به هر زمان که خفته ام

به نام تو سپرده ام

همه دل شکسته ام

 

 

* * *

خواهشی نیست که بی خواه تو خواهم باشد

در ره خواه تو هر آنچه کنی خواهانم

 

* * *

و این چه هنگام است..

که مرا نیست تو

 

* * *

که عشق را سخت نمود بر من

از اول بود مشکلها

 

* * *

از تو به ما رسیده است

پیام خوش به خواه دوست

 

* * *

چون بشد کار تو گو

شد بهتر

گر نشد

بهتر نشد

پس بهتر

 

* * *

خوشی های رایگان را به ناخوشی های گران خواهم فروخت

 

* * *

واپسین خواهشم از دیده پر مهر تو بود

که نبار روز نبودم و به باران یاد کن

 

* * *

یک سخن از من دیوانه شنو
زیرکی گر ندهی پاداشم:


شور این بازی با گل و نشستن در گل

به دمی هم نکند یاد تو از حق خاموش

 

* * *

هرگاه گلی کند به دردی گریه

خار است که از گریه گل خاک شود

 

* * *

هر شبی را که به اندوه دل من تابی
ناخوشی میرود و خواب خوشم می آید 
ماه کجایی که دگر نیست مرا خواب خوشی
مرد تنهای تو ام نیست مرا هیچ خوشی
شید تو در دل شبها به دلم نزدیک است
ماه من گر تو نیایی مرگ دل نزدیک است

 

* * *

 

چون چشم من امروز به چشم تو فتاد

اشک تو نگون گشت و فغانم برخواست

چاره ام چیست که خورشید نگاهت خواهم

چاره ای کن

گریه کم کن

که ندارم چتری

 

* * *

 

چه گلی از آن من شد

گل پنبه ایی به خوابی

 

* * *

میترسم از خواسته هایی که خداپسندانه نباشد و خودخواهانه از خداوند مهربان بخواهم

 

* * *

ما نیز از آن خود نیستیم

 

* * *

پایه های بلند و ناپایدار پل را نگریستم..

رودخانه نیز آرام میگذشت..

مرا خیزش گذر از فرازش فرا گرفت..

فرو ریختنش شدنی بود و هیچ باکم نبود..

بر فرازش فرا شدم و در باد سرودم:

بدرود ای رود..

ای گل سرخ..

آسمان..

مرا برگیر

 

نکته: بیگمان در این نوشتار هیچ اشاره یا علاقه ایی به خودکشی نشده است و پایه های بلند و ناپایدار پل به معنای مقام و شهرت و..

در این دنیاست که بمانند پلی هست لرزان و..که میشود گاه با سختی و..به بلندایش رسید و شایسته است گذر کردن یا پریدن از آن به

سوی آسمان که اشاره به پروردگار حکیم عالم دارد و دیگر هیچ.

 

* * *

 

آنگه که ناگه

 از فراز سنگی سترگ

 در رودی سرد 

فرو فتادم

برنیامد از دلم بانگ کمک

با اندک آرامشی شگرف 

به تنها شاخه ایی پریشان 

از درختی کهن 

در کنار رود 

خیره شدم 

شاید که..

مرا نوید رهایی میداد

بیهوده..

آرام بیرون شدم از رود

ول..

پشیمان بودم از رهایی خویشتن..

آه که..

آن رود رفت و این من ماند

اندوه پیروزی آن روز

تا امروز با من است

 

 

نکته: بیگمان در این نوشتار هیچ اشاره یا علاقه ایی به نابودی تن نشده و انگیزه این اندوه از برای

نابود نشدن من درونی خودخواه،نادان،ناسپاس،متکبر،گناهکار و.. می باشد.

 

* * *

 

تو گر جانی به تن داری

جهانی خود نمیدانی

نگویم بر تو پندی نو

همین گویم که جانانی

 

* * *

گر مرا دانی چه گفتم باز گو

آنچه را هرگز ندانی گفتمت

 

* * *

آن بی خردان که با خران رهسپرند

 پیوسته به چشم خود همانند خرند

 گر بار خران به دوش خود برنکشند

 بیهوده که بودند چه باری بکشند

 هرگاه که ما را به خران کار افتاد

 با بی خردان سخن به ناچار افتاد

 زین پس نکنیم بار به دوش خرشان

 ایشان که خرند و آن خران در پی شان

 

* * *

صد خنده به رویش به دمی خواهم زد

گویدم باز مرا بیش میازار و برو

 

* * *

 از چه گویم که تو گویی سخنی از ته دل با دل من ای گل من 

 

* * *

آزگار شد روزگار شور من

پس چه شوری بایدم در روزگار

چون بسامد میشود خواب و خوراک

خوش نبینم خوشتر از جانم به باد

 

* * *

 

زندگی را به خود آی...

چونکه خوش نگذرد این...

گردش لنگ گردون

 

* * *

 

گاهی به نگاهی که پر از شور شبی بود
گفتم که چنین نیست شب و شور و نگاهم
آن شور شب و گردش چشمان سیاهت
آموخت به جانم که چنین است نگاهم

 

* * *

 

گوهرافشان شده بود آن شب..

که تو با ما گفتی...

بامداد آمد و باید بروم

 

* * *

 

آن هیچ گران که دیگران نتوان خواست

پندار من است که بیکران خواهد ساخت

پوشش ندهد به چشم پر خواهش کس

ناکس نرسد به دیده اش هر چه که هست

 

* * *

 

چونکه خاکم خام بوده از نخست

آتش آن اهرمن خاکم بپخت

گر در آتش هم نسوزم از خداست

چون بسوزم سوزشم جای گناست

 

* * *

 

به تو خواهم پیوست دوست دیرینم...مرگ

از پس هستی خویش

با تو پیش خواهم راند

خوش ِ این نیستی را

تو مرا خواهانی

من بسختی خودخواه

به تو خواهم پیوست...

بامدادی دلخواه

 

* * *

 

استیگان شد آن گل پرشور و شاد

چونکه خارم سخت و سرد و ناخوشم

خوش به اینم خوش نباشم بی خرد

سخت و سردی دارم از خار خرد

 

* * *

 

گفتم که چمان از نگه من تو گذشتی

گفتی که ندیدی و چنان نیز گذشتم

گفتم که چنان چیست در این گشت و گذارت

گفتی که چنان همان چمان است که گفتی

گفتم که به بیهوده سخن باز نگویم

گفتی که گرفتاری گفتار چنان است

 

* * *

 

تو پنهان در نگاهم آشکاری

 

* * *

 

هر دم که کمی از نگه اش دور شدم

بیچاره و دیوانه او بیش شدم

 

* * *

 

شاخ های پیچ خورده از بیهودگی بانگ های خویش بیزارند

غرش را می نالند و به فرجام ایشان می اندیشند

روده های راست شده چندان درست نمی گویند

دیوانه گون جلوه گر می شوند و باربران را می آلایند

پوست های کشیده نیز خواهند..که زین پس به چنین باشند..!

 

* * *

 

خواهم رسیدن از هیچ

بر جان بی جهانش

 

* * *

 

هرگاه خردمند به کامش نرسد

خوش پیشه کند تا که به خوابش برسد

در خواب شد و خواب خوشی هم چو ندید

خوش مینگرد که خوش به کامش نرسید

 

* * *

 

دیروز که با ما تو بستی پیمان

امروز نشستی و شکستی پیمان

دانم که بخوابی و ببندی پیمان

چون روز شود هیچ نداری پیمان

 

* * *

 

ماهرویان را پاسخی نتوان شنید

بیگمان ایشان به خورشیدی خوش اند

 

* * *

 

دلباخته یادمانش را در هستی دلدارش آفرینش می کند و با دلشاد کردن اوست

 که خودش را فراموش میکند

 

* * *

 

آنکه دلتنگ کسی نیست کجاست

من نپرسم که چرا نیست...رواست

گر نبیند که چو من نیست جفاست

من به دلتنگی آنم که خداست

 

* * *

 

هیچ دو پوچی یک نمیشود

هیچ و پوچ یکیست که نیست

فرتاش ناگوار بیگانه اینچنین است

این هیچی و آن پوچی به یکی نمیرسد

 

* * *

 

من چه دانم ز تو ای شور درون

 تا که ویران نکنی من از برون

 

* * *

 

من ز اندوه دلت خاک رهت گِل کردم

 

* * *

 

سرگیچه های پایدار من..لرزش های نا بهنگام او..خیرگی های در هیچ تو..

و..

 شور انگشت فگاران برای پیانو

ارکستر را به تباهی فرتاک فرا می خواند

 

* * *

 

خُردگان خواست به اندرز بزرگان دارند

پس بزرگان به خردان دمی خواهند داد

تا به گستردگی خامی خود پند دهند

 

* * *

 

خوابهای بی بازگشت در یاد من..اکنون به کوهی مانـدم بسیار بلند..

یاد من اندوه بار می پرسدم:

از کجا خوابها کوه می شوند؟

گر نیاید یاد او در خواب من..

پاسخش را در پگاه..خواهم سرود

 

* * *

 

هیچگاه ندونستم که گرفتار چی بود..چون تنها در روزهای ابری می تونستم باهاش گپ بزنم.

اگه بارون میومد که دیگه بسیار مهربون میشد و با آرامش ویژه ایی به من یکسره نگاه میکرد.

همون دمها بود که من اندک اندک میرستم و بیش از پیش بهش نزدیک میشدم.

چشم براه بودم فرگرد برف برسه..تا بیشتر رویش کنم و بهش برسم.

و همه چیز با اومدن زمستون و نیومدن برف و بارون و رفتن ابرها نابود شد.

دیگه نتونستم باهاش گفتگو کنم..چون میدونستم که با ابرها رفته...

خواستم با نوشتن این آهنگ اون دمها رو از دیدگاه خودم آزادانه در پندارم براش بگم.

 

 

* * *

 

باشندگان ناخواسته کویر به اندازه هستی شان از پیشروی کویر پیشگیری می کنند

 

* * *

 

میدونستم که اندکی خسته شده بود..ولی دوست داشت با من تا پایانش همراهی کنه..

ازم خواست دیگه چندان بالا نریم..همون میون بمونیمو باهم بپریم پایین..

شور بسیار خوشی داشتم هنگامی که باهم آروم پریدیم پائین و به پایانش رسیدیم..!

 

* * *

 

در خواهش آن پرهون پرهیچم که ویران میشود از خامی چنگی

 

* * *

 

با اندوه فرتاش خوش بودن را ستودن

بیگانه را..راه چنین است بدور از همگان

 

* * *

 

دیرگاهیست که پایم لب گور است و هنوز پیکر فگارم با نوازش چنگی پاک آرام نیست

گاهی بادِ سیاه آنچنان نامهربان مینوازد که..

دستان سپید مرگ با مهری رایگان

اندوه پیکر کبودم را خریدار است

 

* * *

 

آن خام که بیخود ز خودش بود و به من گفت:

الاغ

پنداشت که دارنده دانگ هستی اش من بودم

 

* * *

 

 بدسگال سگ سخن گوید چنین:

واق واق ای مردم منم شاه زمین

پاچه گیرم برکنم بنیادتان

پر کنم شیشه ز خون پاکتان 

 

* * *

 

 

نظرات  (۱)

بسیار عالی🌹

پاسخ:
سلام بزرگوار
بسیار سپاسگزارم از لطف و دیدگاه بسیار مهربان شما🌹🌹🌹

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی